-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایکه در آیینه بینی روی و ناز افزون کنی آه اگر خود را بچشم من ببینی چون کنی
2 پنجه صبر مرا هرچند برتابی به جور کی عنان قهر خود از دست من بیرون کنی
3 شیوه شیرین نهان میداری از ناموس خود ورنه از یک خنده صد فرهاد را مجنون کنی
4 از تو زان نالم که گه گاهی دل ریش مرا مرهمی بخشی ز زخم دیگرش پرخون کنی
5 از لب لعل تو اهلی در خمار غم بسوخت هم مگر معجون دردش زان لب میگون کنی
6 خواهم که یکنفس بنشینی برابرم ساقی شوی ز نرگس خود ساغرم دهی
7 لب تشنه ام چو اهلی و از جرعه لبت یکقطره ز آن به است که صد گوهرم دهی