- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
2 شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت
3 می شکست از خون من دایم خمار خویش را چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت