1 بدانخدای که بی گرد موکب امرش غبار صبح برین سبز طاق ننشیند
2 همای سلطنت او چو بال بگشاید بر آشیانه این نه رواق ننشیند
3 سوی معارج عرشش سفر نداند عقل گر از هدایت او بر براق ننشیند
4 که نیم ساعت دوری ز حضرت عالیت مرا برابر ملک عراق ننشیند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نگار من زبر من همی چنان بجهد که تیر وقت گشاد از برکمان بجهد
2 چنان بگریم در فرفتش که مردم چشم مثال قطره خونم زدیدگان بجهد
1 من ز جمع شاعران باری کیم من ز لاف دانش و دعوی کیم
2 من ز نثر پاک چون نثره چه ام من ز نظم شعر چون شعری کیم
1 ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد
2 گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به