1 پامال شود بفتنه هر مال که هست گردد شب غم روز و هر اقبال که هست
2 چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم روزی بشب آریم بهر حال که هست
1 تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
2 مست فراغتیم باقبال می فروش خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما
1 این است نهان از نمک آن تازه جوان را کز هوش رود هرکه تماشا کند آن را
2 آهوی ختایی فکند نافه بصحرا گر بنگرد آن خال و خط مشک فشان را
1 نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است عاشق مجنون او زنجیر در پا رفته است
2 ایکه دستم مینهی بر دل که پرسی حال چیست ساعتی بنشین کزین شوقم دل از جا رفته است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به