1 تا چند ز آه سینه دل چاک شوم تا کی ز سرشک دیده غمناک شوم
2 این آتش و آه و آب چشمم باقیست تا از اثر باد اجل خاک شوم
1 دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
2 فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
1 «خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید
2 در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید
1 اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید وگر همدرد مجنونی غم دیوانگی باید
2 رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی