1 هزاران قبه عالی کشیده سر با بر اندر که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا
2 چو گرگ ظلم را کشتی بزور بازوی عدلت زانبوهی شده صحرای اقلیم تو چون کمرا
3 یکی دبه در افگندی بزیر پای اشتربان یکی بر چهره مالیدی مهار ماده ما را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همیشه بود نعمتت را خورنده ز آزاد و بنده، چه خرد و چه رنده
1 وقت گل سوری، خیز ای نگار بر گل سوری می سوری بیار
2 بر بط سغدی را گردن بگیر زخمه زیر و بم او برگمار
1 خوشاباد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
2 گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به