فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی
فرخی یزدی

این دل ویران ز بیداد غمت آباد از فرخی یزدی غزل 39

غزل 39 ام از 590 غزلیات

این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست

1 این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست نیست آبادی بلی آنجا که عدل و داد نیست

2 وانشد از شانه یک مو عقده از کار دلم در خم زلفت کسی مشکل‌گشا چون باد نیست

3 کوه کندن در خور سرپنجه عشق است و بس ورنه این زور و هنر در تیشه فرهاد نیست

4 در گلستان جهان یک گل به آزادی نرست همچو من سرو چمن هم راستی آزاد نیست

5 یا اسیران قفس را نیست کس فریاد رس یا مرا از ناامیدی حالت فریاد نیست

6 هر که را بینی به یک راهی گرفتار غم است گوئیا در روی گیتی هیچکس دلشاد نیست

7 کرده از بس فرخی شاگردی اهل سخن در غزل گفتن کسی مانند او استاد نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست

شاعر شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست فرخی یزدی می باشد.

شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست چیست ؟

قالب شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست غزل است

مضمون اصلی شعر این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر