- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتند دی مرا که بر خواجه میروی گفتم چو راه یابم آنجا بسر روم
2 لیکن چو در ببندد و ندهد جواب کس من ساعتی بباشم و جای دگر روم
3 در بسته دارداوی و من از چند کوچکم هم نیستم چنانکه ز سوراخ در روم
4 من همچو آفتاب ز پرده بنگذرم نه چون قضای بد ز دربسته در روم