1 از بهر سری ذلیل نتوان بودن در خانه شب رحیل نتوان بودن
2 جان مال تو شد چرا فدابت نکنم از مال کسان بخیل نتوان بودن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ساقی غم این پیر کهنسال بپرس وز خسته دلان به شکر اقبال بپرس
2 ای مطرب جان عود تو همدرد منست دستی برگ او نه و احوال بپرس
1 دلا خراب مکن نقش بت پرستی را چو گرد باد فروپیچ گرد هستی را
2 دم مسیح و حیات خضر بما نرسد غنیمتی شمر ای دوست وقت مستی را
1 گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است
2 گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ شمع رخساره برای چه برافروخته است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به