1 چرخ از من قرار من بستد تا ز دستم نگار من بستد
2 ماه مشگین عذار من بربود سروچابک سوار من بستد
3 خود دلی داشتم من از همه چیز عشق بی اختیار من بستد
4 گله کردست ابر از چشمم که بیک بار کار من بستد
5 هجر میکرد قصد جانم و چرخ یار او گشت و یار من بستد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر کسی فیض جان همی بخشد شاه گیتی ستان همی بخشد
2 شاه غازی سپهبد اعظم کاشکار و نهان همی بخشد
1 زهی قدرت از عالم فکر برتر وجود تو بر فرق ایام افسر
2 جلال تو از فکرت عقل بیرون کمال تو از مدرج وهم بر تر
1 زهی حکم تو چون شمشیر قاطع زهی رای تو چون خورشید ساطع
2 امام شرق رکن الدین صاعد که هستی در فنون علم بارع
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به