1 آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف
2 بیمار عشق را ز فغان جان بلب رسید بی درد را خیال که نی میزند حریف
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست
2 ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل مجنون بهیچ وادی نیست