1 ساقی نظری که دل ز اندیشه تهیست شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
2 هر شب ز حباب کف زدی شیشه چرخ امروز که دور ما بود شیشه تهیست
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت
1 گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است
2 گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است