-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله
2 بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
3 دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین گر چه گرفته حامله بر طبق سفید مه
4 کوه غم است بر دلم، کاه شده ز غم تنم پیش تو می کشم بگیر آنچه که هست کوه و که
5 روی نماست چشم من خاک در تو اندرو آب چو با صفا بود خاک بینمش به ته
6 این دل کور بیشتر بر زنخت گذر کند مرگ به خنده در شود کور چو بگذرد به چه
7 عارض گندمین تو هست گزیدنم هوس گر ز بهشت روی خود افگینم بدین گنه
8 بوده ام اندر این سخن صبح رسید از افق ساخت به طره ماه من طره صبح را هبه