دوش در آمد از درم تازه از امیرخسرو دهلوی غزل 1725

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه

1 دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله

2 بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه

3 دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین گر چه گرفته حامله بر طبق سفید مه

4 کوه غم است بر دلم، کاه شده ز غم تنم پیش تو می کشم بگیر آنچه که هست کوه و که

5 روی نماست چشم من خاک در تو اندرو آب چو با صفا بود خاک بینمش به ته

6 این دل کور بیشتر بر زنخت گذر کند مرگ به خنده در شود کور چو بگذرد به چه

7 عارض گندمین تو هست گزیدنم هوس گر ز بهشت روی خود افگینم بدین گنه

8 بوده ام اندر این سخن صبح رسید از افق ساخت به طره ماه من طره صبح را هبه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر