1 بخدائی که رازهای ضمیر پیش علمش برهنه و فاشست
2 لطف او را درین نشیمن خاک آب زراد و باد فراشست
3 کانچه گفتند حاسدان بغرض نقش سیمرغ و کلک نقاشست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلم از بار غم خراب شد است رخم از خون دل خضاب شداست
2 دیده پالونه سرشک آمد طبع پیمانه عذاب شد است
1 ای روشن از وجود تو گشته جهان عقل آب حیات خورده ز لفظ تو جان عقل
2 صدر جهان و خواجه عالم نظام دین کز روی عقل برتری از لامکان عقل
1 منم که جز بمدیح تو هیچ دم نزنم بجز بقوت تو گوی مدح و دم نزنم
2 سرای ضرب سخن زان مسلمست مرا که جز بنام شهنشاه دین درم نزنم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به