1 بخدائی که رازهای ضمیر پیش علمش برهنه و فاشست
2 لطف او را درین نشیمن خاک آب زراد و باد فراشست
3 کانچه گفتند حاسدان بغرض نقش سیمرغ و کلک نقاشست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در آمد ازدرم آنشمع بررخان آتش مرا فتاد چو پروانه بر روان آتش
2 نشست پیشم سرمست و جام می بردست میی که شعله او زد بقیروان آتش
1 ای کلک نقشبند تو آرایش جهان وی لفظ دلگشای تو آسایش جنان
2 ای نکته بدیع تو خوشتر ز آرزو وی گفته رفیع تو بر تر ز آسمان
1 زهی عالی بنای قصر معمور که باد آفات دهر از ساحتت دور
2 هوای روشنت چون مطلع مهر بنای عالیت چون روضه حور
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **