- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لالهگون ما
2 آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان سنگدل ببست کمر را به خون ما
3 ما جز برای خیر بشر دم نمیزنیم این است یک نمونه ز راز درون ما
4 در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست دون پیش ماست عالی و عالیست دون ما
5 ما را به سوی وادی دیوانگی کشید این عشق خیرهسر که بود رهنمون ما
6 ساقی ز بس که ریخت به ساغر شراب تلخ لبریز کرد کاسه صبر و سکون ما
7 تا روز مرگ از سر ما دست برنداشت بخت سیاه سوخته واژگون ما