- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم از سرشک لاله رنگم، در چمن به خون نشستم
2 ای شکسته بال بلبل، کن چو من فغان و غلغل تو الم چشیده هستی، من ستمکشیده هستم
3 تا قلم نگردد آزاد، از قلم نمیکنم یاد گر قلم شود ز بیداد، همچو خامه هردو دستم
4 گر زنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق شحنه میکشد که رندم، شرطه میکشد که مستم
5 ملت نجیب ایران، خوانده با یقین و ایمان شاعر سخنشناسم، سائس وطنپرستم
6 پیش اهل دل از این پس، از مفاخرم همین بس کز برای راحت خویش، خاطر کسی نخستم
7 هرکجا روم به گردش، آید از پِیَم مفتش همت بلندپرواز، این چنین نموده پستم
8 من که از چهل به پنجه، ماه و هفته بوده رنجه کی فتد به سال شصتم، صید آرزو بستم؟
9 ای خوشا نشاط مردن، جان به دلخوشی سپردن تا چو فرخی توان گفت، مردم و ز غصه رَستم