فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی
فرخی یزدی

فصل گل چو غنچه، لب را از غم از فرخی یزدی غزل 163

غزل 163 ام از 590 غزلیات

فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم

1 فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم از سرشک لاله رنگم، در چمن به خون نشستم

2 ای شکسته بال بلبل، کن چو من فغان و غلغل تو الم چشیده هستی، من ستم‌کشیده هستم

3 تا قلم نگردد آزاد، از قلم نمی‌کنم یاد گر قلم شود ز بیداد، همچو خامه هردو دستم

4 گر زنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق شحنه می‌کشد که رندم، شرطه می‌کشد که مستم

5 ملت نجیب ایران، خوانده با یقین و ایمان شاعر سخن‌شناسم، سائس وطن‌پرستم

6 پیش اهل دل از این پس، از مفاخرم همین بس کز برای راحت خویش، خاطر کسی نخستم

7 هرکجا روم به گردش، آید از پِیَم مفتش همت بلندپرواز، این چنین نموده پستم

8 من که از چهل به پنجه، ماه و هفته بوده رنجه کی فتد به سال شصتم، صید آرزو بستم؟

9 ای خوشا نشاط مردن، جان به دلخوشی سپردن تا چو فرخی توان گفت، مردم و ز غصه رَستم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم

شاعر شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم چه کسی است ؟

شاعر شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم فرخی یزدی می باشد.

شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم چیست ؟

قالب شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم غزل است

مضمون اصلی شعر فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.