1 دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رتبه بال پری باشد پر تیر ترا شوخی چشم غزالان است زهگیر ترا
2 می شود سرسبز از عمر ابد، آن را که کشت داده اند از چشمه خضر آب شمشیر ترا
1 صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را پرده روی توکل ساز، کار خویش را
2 زاد همراهان درین وادی نمی آید به کار پر کن از لخت جگر جیب و کنار خویش را
1 ساختم از قتل نادم دلربای خویش را عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را
2 فکر دلهای پریشان کی پریشانش کند؟ آن که در پا افکند زلف دوتای خویش را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به