- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما چون غیر خون نبارد، ابر بهاری ما
2 با صد هزار دیده، چشم چمن ندیده در گلستان گیتی، مرغی به خواری ما
3 بیخانمان و مسکین، بدبخت و زار و غمگین خوب اعتبار دارد، بیاعتباری ما
4 این پردهها اگر شد، چون سینه پاره دانی دل پرده پرده خون است، از پردهداری ما
5 یک دسته منفعتجو، با مشتی اهرمنخو با هم قرار دادند، بر بیقراری ما
6 گوش سخن شنو نیست، روی زمین وگرنه تا آسمان رسیده است، گلبانگ زاری ما
7 بیمهر روی آن مه، شب تا سحر نشد کم اخترشماری دل، شبزندهداری ما
8 بس در مقام جانان، چون بنده جان فشاندیم در عشق شد مسلم، پروردگاری ما
9 از فر فقر دادیم، فرمان به باد و آتش اسباب آبرو شد، این خاکساری ما
10 در این دیار باری، ای کاش بود یاری کز روی غمگساری، آید به یاری ما