1 فخر دین عادل بیمثل که در حفظ کلام ختم گردید بر آو آیت فرخ فالی
2 نظم او سحر مبین است خصوصا تاریخ کز همه فضل نبودی دل پاکش خالی
3 وقت تاریخ وفاتش شد از آن گفت خرد مولنا عادل بیمثل کجایی حالی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست
2 بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم پی جان غریب کیست
1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
1 ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست
2 نقش روی تو چو بر تخته کشد شاگردی تخته گر بر سر استاد زند دوری نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به