- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میْپرستانی که از دور فلک آزردهاند همچو خم از ساغر دل دورها خون خوردهاند
2 نیست حق زندگی آن قوم را کز بیحسی مردگان زنده بلکه زندگان مردهاند
3 در بر بیگانه و خویشند دایم سرفراز بهر حق خویش آن قومی که پا بفشردهاند
4 فارسان فارس را پای فرس گر لنگ نیست اهل عالم از چه زیشان گوی سبقت بردهاند
5 دوده سیروس را یارب چه آمد کاینچنین بیدل و بیخون و سست و جامد و افسردهاند