1 درد هر چو ما کسی بدین ذلت نیست وین ذلت لایزال بیعلت نیست
2 هست از طرف ملت بی علم قصور تقصیر همین ز جانب دولت نیست
1 چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود
2 پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود
1 می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را محو می باید نمود این آشیان فتنه را
2 صورت ولکان به خود بگرفته قصری با شکوه خون کند خاموش این آتشفشان فتنه را
1 گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند در انتظار ناجی فریادرس بماند
2 هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار جز فارس را که فارس همت فرس بماند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند