آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک از اهلی شیرازی غزل 3

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را

1 آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را

2 گر دل آدم نبودی جلوه‌گاه حسن او با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را

3 آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان زنگ از دل می‌برد آیینه اِدراک را

4 تا ابد از صورت شیرین‌لبان پرویزوار دیده از حیرت ببندد خسرو افلاک را

5 هر که کرد از شِکَّر لطف خودش شیرین زبان زهر حسرت می‌دهد نوش لبش تریاک را

6 ای که می‌گویی خرام قدم خوبان دل برد این خرامیدن که داد آن قامت چالاک را

7 گر نکردی خون اهلی چشم خوبان را حلال تیغ خونریزی ندادی غمزه بی‌باک را

عکس نوشته
کامنت
comment