1 آنی که بحسن از مه و خورشید بهی از غمزه کسی ز خنده جان بازدهی
2 گر میل چنین سرمه ز مژگان سازی خاکت ندهد کسی که بر دیده کشی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای داده زآستان خود آورارگی مرا در خاک ره نشانده بیکبارگی مرا
2 ازبسکه خون خورم زغمت بیخود اوفتم مردم نهند تهمت میخوارگی مرا
1 عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
2 سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است سایه من داند این محنت که همپای من است
1 چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد خیال خال تو از دل برون نخواهد شد
2 جفا بر اهل محبت ز گردش فلک است فلک بطالع ما واژگون نخواهد شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **