- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک زد اشک خونین ریخت جام و گل گریبان چاک زد
2 یارب، از هجر که در پوشید نیلوفر کبود؟ لاله از درد که داغی بر دل غمناک زد؟
3 با همه چشمی که نرگس باز دارد در چمن اهل بینش را نمی شاید قدم بر خاک زد
4 تا کی از شمشاد و نسرین گویم و ریحان و گل؟ بیخ این خار از ره دل خواهم اکنون پاک زد
5 با وجود ساقی مه روی من در باغ حسن می توان آتش درین مشت خس و خاشاک زد
6 ای مه نو، گر شبی طالع شوی چون عاصیان خواهمت بهر شفاعت دست در فتراک زد
7 مژده بر خسرو، اگر گوید شبی در گوش او عین عید اینک علم بر گوشه افلاک زد