- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فدای سوز دل مطربی که گفت بساز در این خرابه چو منزل کنی بسوز و بساز
2 چنان ز سنگ حوادث شکست بال و پرم که عمرها به دلم ماند حسرت پرواز
3 کنم بزیر پر خویش سر به صد اندوه چو مرغ صبح ز شادی برآورد آواز
4 گره گشا نبود فکر این وکیل و وزیر مگر تو چاره کنی ای خدای بنده نواز
5 به پایتخت کیان ای خدا شود روزی؟ که چشم خلق نبیند گدای دست دراز
6 در این خرابه بهر جا که پای بگذاری غم است و ناله و فریاد و داد و سوز و گداز
7 گهر فشانی طوفان گواه طبع من است که در فنون غزل فرخی کند اعجاز