1 دل گشائی چو قبا درپوشی جان ببندی چو دهن بگشائی
2 تو بر آیینه نهی صد منت پس رخ خویش بدو بنمائی
1 زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
2 توقعست مرا کز مجددات امور خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار
1 درین مقرنس زنگار خورده دود اندود مرا بکام بداندیش چند باید بود
2 بآه ازاین قفس آبگون برارم گرد باشک از ین کره آتشین برارم دود
1 عفیف دین در ازه، دعا همیگویم اگر چه ما را از وی گله است صد خروار
2 بهیچ رقعه و نامه سلام ما ننوشت زهی درازه زن روسبی لوطی خوار