دل ز جور فلک بجان آمد از اهلی شیرازی غزل 611

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

دل ز جور فلک بجان آمد

1 دل ز جور فلک بجان آمد بفلک بر نمی توان آمد

2 تا حدیثت شنید عیسی دل بزمین باز از آسمان آمد

3 هر کجا جرعه تو ریخت بخاک مرده را آب در دهان آمد

4 زان دهان میرسم بکام آخر اینم از غیب بر زبان آمد

5 قصه از حد گذشت و کار از صبر اهلی القصه در فغان آمد

6 من خود سگ که ام که بر آن کوی بگذرم جایی که شیر را سگ کویش نهیب داد

7 از خنده گر نداد شکیب دل آن پری اهلی ز گریه داد دل آن ناشکیب داد

عکس نوشته
کامنت
comment