1 دل وصالت بشکیبائی یافت روز وصل از شب تنهائی یافت
2 وه که چشمت چو بلا عشوه گریست خاصه جائی که تماشائی یافت
1 زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
2 توقعست مرا کز مجددات امور خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار
1 المتنة لله که تأیید ظفر یافت صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
2 المنة لله که چو فردوس شد امروز آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت
1 عشقبازی دیگرم در تحت فرمان یافتست جان بشکلی دیگرم درد ست جانان یافتست
2 هر کجا عشق آمد انجا چاره هم بیچار گیست زانکه درد عشق هم از درد درمان یافتست