1 صورت خوبت نگارا خوش به آیین بستهاند گوییا نقش لبت از جان شیرین بستهاند
2 از برای مقدم خیل و خیالت مردمان زاشک رنگین در دیار دیده آیین بستهاند
3 کار زلف توست مشکافشانی و نظارگان مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بستهاند
4 یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه یا به گرد ماه تابان عقد پروین بستهاند
5 خط سبز و عارضت را نقش بندان خطا سایبان از عنبر تر گرد نسرین بستهاند
6 جمله وصف عشق من بودست و حسن روی تو آن حکایتها که بر فرهاد و شیرین بستهاند
7 حافظا محض حقیقت گوی یعنی سر عشق غیر از این گویی خیالاتی به تخمین بستهاند