- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را کیست که سنگی زند بشکنداین شیشه را
2 رهزن نقد حیات جز غم و اندیشه نیست می خور و در کنج دل ره مده اندیشه را
3 شعله شوقت که زد در رگ و جان آتشم در تن من همچو شمع سوخت رگ و ریشه را
4 مست سر کوی تو جان برقیبان نداد کی بستگان میدهد شیر تو سر بیشه را
5 از تبر کوهکن آتش از آن می جهد کز شرر آه او سوخت دل تیشه را
6 اهلی اکر کوته است دست تو از دامنش بخت ندارد بلند دست تهی کیسه را