1 ساقی قدحی که نور بخشد همه را پر کن که دمی حضور بخشد همه را
2 خوشباش که هم ببخشد آلایش ما آنکس که می طهور بخشد همه را
1 گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است
2 گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ شمع رخساره برای چه برافروخته است
1 مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است
2 ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است
1 پایبوس آن بت سنگیندل یاقوتلب آرزو دارم شبی تا روز و روزی تا به شب
2 مردم از شوق لبش تا کی ادب دارم نگاه میروم گستاخ پیش و میکنم ترک ادب