1 گل روی تو چو شبنم نگران ساخت مرا خار در پیرهن چشم تر انداخت مرا
2 سرکشی از نمد فقر نکردم، به چه جرم سایه بال هما در قفس انداخت مرا؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را از نسیم صبح پروا نیست شمع طور را
2 شکوه مهر خاموشی می خواست گیرد از لبم ریختم در شیشه باز این باده پر زور را
1 چشم حیران ساخت رویش خط مشک اندود را آه ازین آتش که در زنجیر دارد دود را
2 غمزه او می کند بیداد در ایام خط زهر باشد بیشتر زنبور خاک آلود را
1 می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را می کند از آب عریان، دشنه فولاد را
2 سرو از قمری به سر صد مشت خاکستر فشاند تا به سنبل راه دادی شانه شمشاد را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **