- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا
2 آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم این که بر ریشم نمک می پاشد آن سوزد مرا
3 غنچه وارم بهر او صد داغ پنهان بر دل است آشکارا خندم و داغ نهان سوزد مرا
4 گریه ام روغن ز مغز استخوان ریزد چو شمع بسکه داغ عشق مغز استخوان سوزد مرا
5 آتش غیرت چو بلبل سوزدم کانشاخ گل دیگران را در کنار و در میان سوزد مرا
6 مهربانی های او یاد آرم و سوزم کنون آتشی کافروخت اول این زمان سوزد مرا
7 اهلی از داغ غمم چون شمع بی تاب و توان آتش غم چند جان ناتوان سوزد مرا