1 مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور هر یکی راز اقتضای طبع خود خاصیتی است
2 سیر آب اندر نباتات چمن یکسان بود لیک در هر میوه یی آبی و رنگ و لذتی است
1 ز عالم رفت آن شاه قلی نام که با اقبال و دولت همنشین بود
2 چو تقدیر آمد از تدبیر درماند چه تدبیر اینزمان تقدیر این بود
1 باز آ که نماند بی توام تاب حیات بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات
2 باز آی و بکش که بی تو در مشرب من زهر اجل است خوشتر از آب حیات
1 گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت بی جان تن فرسوده نگه چند توان داشت
2 خود گوی که این طوطی دلسوخته تا چند در حسرت آن لعل شکر خند توان داشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به