1 مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور هر یکی راز اقتضای طبع خود خاصیتی است
2 سیر آب اندر نباتات چمن یکسان بود لیک در هر میوه یی آبی و رنگ و لذتی است
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت
1 دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را به فغان آید اگر بشوند آواز تو را
2 سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا