1 آن سلسله ای که از امیران هستند معمار در این سرای ویران هستند
2 از چیست که با ثروت هنگفت مدام اندر صدد غارت ایران هستند
1 از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست گر هست چو من اینهمه انگشت نما نیست
2 خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم دیدم که کسی بهر کسی عقده گشا نیست
1 زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت مشکل ما را به مردن خوب آسان کرد و رفت
2 جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت
1 گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما چون غیر خون نبارد، ابر بهاری ما
2 با صد هزار دیده، چشم چمن ندیده در گلستان گیتی، مرغی به خواری ما
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند