1 اختلاف اهل علم از روی دانش رحمتست زان که کفر از حجت ایشان شدست اندر گُریغ
2 یک مثل گویم درین معنی که روشن گرددت همچو نور از جرم خورشید و چو برق از روی تیغ
3 تیغ کوه و تیغ خورشید آن قوی این روشن است لاجرم خون لعل گردد در میان هر دو تیغ
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 مرا باری در ینحالت زبان نیست دل اندیشه و طبع بیان نیست
2 چگونه مرثیت گویم شهی را که مثلش زیر چرخ آسمان نیست
1 چه شد که عالم معنی خراب میبینم چه شد که ماه کرم در سحاب میبینم
2 چه شد که با همهکس اضطرار مییابم چه شد که در همهکس اضطراب میبینم
1 ای کلک نقشبند تو آرایش جهان وی لفظ دلگشای تو آسایش جنان
2 ای نکته بدیع تو خوشتر ز آرزو وی گفته رفیع تو بر تر ز آسمان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **