1 اختلاف اهل علم از روی دانش رحمتست زان که کفر از حجت ایشان شدست اندر گُریغ
2 یک مثل گویم درین معنی که روشن گرددت همچو نور از جرم خورشید و چو برق از روی تیغ
3 تیغ کوه و تیغ خورشید آن قوی این روشن است لاجرم خون لعل گردد در میان هر دو تیغ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
2 از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
1 روی یارم ز آفتاب اکنون نکوتر میشود تا به گرد ماه از مشک چنبر میشود
2 مرکز شمشاد او از لعل و یاقوت آمدست پر او ز دیبای او از مشک و عنبر میشود
1 ای بحق پادشاه روی زمین وی بتو تازه گشته دولت و دین
2 ای ز آواز کوس نصرت تو مانده در گوش روزگار طنین
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به