1 مستحقان کرم مستان حقند ای پسر زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده
2 گر ز من این لفظ را باور نداری خود ببین مستحقان چیست جز مستان از حق پر شده
1 شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادیست این که دل من غمین ازوست
2 آن سرو پاکدامن ازین باغ کم مباد کاین پاک دیده را نظر پاک بین ازوست
1 از قبول دگران طبع ملول است مرا ور تو رد می کنیم عین قبول است مرا
2 خیره چشمی است بخورشید جمال تو نظر چکنم مردمک دیده فضول است مرا
1 تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
2 مست فراغتیم باقبال می فروش خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما