1 روزی که فلک از تو بریدهست مرا کس با لب پر خنده ندیدهست مرا
2 چندان غم هجران تو بر دل دارم من دانم و آن که آفریدهست مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
2 به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
1 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
2 که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
1 اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
2 خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **