بسته زنجیر بودن هست کار شیر از فرخی یزدی غزل 172

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من

1 بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من خون دل خوردن بود از جوهر شمشیر و من

2 راستی گر نیستم با شیر از یک سلسله پس چرا دربند زنجیریم دائم شیر و من

3 با دل سوراخ شب تا صبح گرم ناله ایم مانده ایم از بس به زندان جفا زنجیر و من

4 بر در دیر مغان و خاک ما چون بگذری با ادب همت طلب کن ای جوان از پیر و من

5 یکسر مو وا نشد هرگز گره از کار دل با هزاران جد و جهد ناخن تدبیر و من

6 مشکل دل فرخی آسان نشد چون قاصریم در بیان این حقیقت قوه تقریر و من

عکس نوشته
کامنت
comment