1 آن جعبه که رأی خلق گنجینه اوست بیمهری روزگار از کینه اوست
2 فرمان سعادت و شقاوت دارد این راز نهفته ای که در سینه اوست
1 کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟ بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست!
2 نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست
1 ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر میکند هرکجا خاکیست از باران خون تر میکند
2 تا ز خسرو آبروی آتش زرتشت ریخت گنج بادآور ز حسرت خاک بر سر میکند
1 سراپا کاخ این زورآوران گر زیوری دارد ولی بزم تهی دستان صفای دیگری دارد
2 نیارد باد امشب خاک راهش را برای ما مگر در رهگذار او کسی چشم تری دارد
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به