- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا
2 بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا
3 من چون سگ کوی توام خواهی بخوان خواهی بران کز خشم اگر رانی گهی از لطف بازآری مرا
4 ساقی چو نرگس بیش تو چون سر بر آرم من ز شرم کز ساغر لطف و گرم شرمنده میداری مرا
5 چون شیشه گر خونم خوری شادم کرین خون ریختن بوی محبت می دمد با آنکه خونخواری مرا
6 محوم من ای خورشید رخ اهلی صفت در مهر تو زان در حساب عاشقان یک ذره نشماری مرا