1 تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم خونابه دل است شرابی که من خورم
2 از خوردن جگر جگر من کباب شد نبود سزای خورد کبابی که من خورم
3 هرگز نخوردم آب خوش خویش در جگر تیغ است بی تو قطره آبی که من خورم
4 از خون خورم به یاد لبت قطره ای که نیست طوفان آفت این می نابی که من خورم
5 سنگ است خسرو، ار نه کجا طاقت آورد؟ از شعله های دل تف و تابی که من خورم