چندی گُزیده یار ز من دوری از ایرج میرزا قصیده 34

ایرج میرزا

آثار ایرج میرزا

ایرج میرزا

چندی گُزیده یار ز من دوری

1 چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری

2 چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری

3 آری مجرّبست که در هر باب مشتاقی است مایۀ مهجوری

4 ای ماهرو که در صفِ مه رویان داری به دست رایتِ منصوری

5 در خر گهِ جمالِ تو روز و شب آیند مهر و ماه به مزدوری

6 آزادیَم به عقل نمی گنجد تا هست طرّۀ تو و مقهوری

7 بی چشم و رو بُوَد که به خود بندد نرگس به پیش چشمِ تو مخموری

8 بس نیش زد به دیدۀ من مژگان تا جویمت پس از همه مهجوری

9 اَطباقِ عنکبوتیِ چشم من شد رخنه همچو پردۀ زنبوری

10 من شاعری خمیده و درویشم تو جنگجوی تُرکِ سَلَحشوری

11 بر خویشم ار بخوانی ممنونم از پیشم ار برانی معذوری

12 خواهی نوازشم کن و خواهی نه مختاری و مُصابی و مَأجوری

13 من دیده بهر دیدنِ تو خواهم زانست اگر حذر کنم از کوری

14 گر نیست مال و عزّت و زورِ من وین نیستی است علّتِ منفوری

15 تا با منی تو ، جمله بُوَد با من تو عزّتی ، تو مالی و تو زوری

16 تو صدری و تو بدری و تو قدری تو شاهی و تو ماهی و تو هوری

17 بر خانۀ گلینم پا بگذار تا بگذرد ز خرگه تیموری

18 از کوزۀ سفالِ من آبی نوش تا گیرد آبِ کاسۀ فغفوری

19 گردد ز عکسِ آینۀ رویت خشتِ وِثاقم آینۀ غُوری

20 بنشین که تا بهشت شود خانه بار بودن تو خوبتر از خوری

21 در ساده زندگانی من می بین کِت روشنی ببخشد و مسروری

22 آلوده اش نبینی و چرکینش کاسوده از عَوار بود عوری

23 در سادگی تهفته حَلاوت هاست زان بیشتر که در حَلَلِ صُوری

24 نه کذب اندرو نه شره نی کین نه ضَنَّت و ضَلالت و مغروری

25 ما پاکباز بلبلِ قَوّالیم در ما مجوی شهوتِ عُصفوری

26 آسای در خرابۀ من چون گنج بر من ببخش منصبِ گنجوری

27 پوشیدم در به رخ ز همه اغیار مستی کنیم از پسِ مستوری

28 تو جویی از دفاترِ من اشعار من بویَم از دو عارضِ تو سوری

29 مشغولیِ خیالِ ترا گویم افسانه های کلده و آشوری

30 تاریخهایِ همچو لبت شیرین از سیبِری بخوانم و مَنچوری

31 وز دیده های خود به شبانِ تار اوصافِ عشق و پیری و رنجوری

32 چون هر دو را بغایت دارم دوست جانِ تو و ادیبِ نِشابوری

33 عاشق ترا چو من نشود پیدا ای همچو آفتاب به مشهوری

عکس نوشته
کامنت
comment