- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری
2 چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری
3 آری مجرّبست که در هر باب مشتاقی است مایۀ مهجوری
4 ای ماهرو که در صفِ مه رویان داری به دست رایتِ منصوری
5 در خر گهِ جمالِ تو روز و شب آیند مهر و ماه به مزدوری
6 آزادیَم به عقل نمی گنجد تا هست طرّۀ تو و مقهوری
7 بی چشم و رو بُوَد که به خود بندد نرگس به پیش چشمِ تو مخموری
8 بس نیش زد به دیدۀ من مژگان تا جویمت پس از همه مهجوری
9 اَطباقِ عنکبوتیِ چشم من شد رخنه همچو پردۀ زنبوری
10 من شاعری خمیده و درویشم تو جنگجوی تُرکِ سَلَحشوری
11 بر خویشم ار بخوانی ممنونم از پیشم ار برانی معذوری
12 خواهی نوازشم کن و خواهی نه مختاری و مُصابی و مَأجوری
13 من دیده بهر دیدنِ تو خواهم زانست اگر حذر کنم از کوری
14 گر نیست مال و عزّت و زورِ من وین نیستی است علّتِ منفوری
15 تا با منی تو ، جمله بُوَد با من تو عزّتی ، تو مالی و تو زوری
16 تو صدری و تو بدری و تو قدری تو شاهی و تو ماهی و تو هوری
17 بر خانۀ گلینم پا بگذار تا بگذرد ز خرگه تیموری
18 از کوزۀ سفالِ من آبی نوش تا گیرد آبِ کاسۀ فغفوری
19 گردد ز عکسِ آینۀ رویت خشتِ وِثاقم آینۀ غُوری
20 بنشین که تا بهشت شود خانه بار بودن تو خوبتر از خوری
21 در ساده زندگانی من می بین کِت روشنی ببخشد و مسروری
22 آلوده اش نبینی و چرکینش کاسوده از عَوار بود عوری
23 در سادگی تهفته حَلاوت هاست زان بیشتر که در حَلَلِ صُوری
24 نه کذب اندرو نه شره نی کین نه ضَنَّت و ضَلالت و مغروری
25 ما پاکباز بلبلِ قَوّالیم در ما مجوی شهوتِ عُصفوری
26 آسای در خرابۀ من چون گنج بر من ببخش منصبِ گنجوری
27 پوشیدم در به رخ ز همه اغیار مستی کنیم از پسِ مستوری
28 تو جویی از دفاترِ من اشعار من بویَم از دو عارضِ تو سوری
29 مشغولیِ خیالِ ترا گویم افسانه های کلده و آشوری
30 تاریخهایِ همچو لبت شیرین از سیبِری بخوانم و مَنچوری
31 وز دیده های خود به شبانِ تار اوصافِ عشق و پیری و رنجوری
32 چون هر دو را بغایت دارم دوست جانِ تو و ادیبِ نِشابوری
33 عاشق ترا چو من نشود پیدا ای همچو آفتاب به مشهوری