1 چندان که درین دایره چون چشم پریدم حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کم نشد در سربلندی فیض ما چون آفتاب سایهٔ ما بیش شد چندان که بالاتر شدیم
1 گوشهگیرانی که رو در خلوت دل کردهاند رشته جان را خلاص از مهره گِل کردهاند
2 اهل دنیا در نظربازی به اسباب جهان حلقهای هر لحظه افزون بر سلاسل کردهاند
1 بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه تا نشویی دست از جان پای در دریا منه
2 قسمت صیاد از صید حرم دل خوردن است امن می خواهی، ز حد خویش بیرون پا منه
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **