- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان کز تاب آتش آب از گرمابه میریزد ز سوز دل مدام از دیدهام خونابه میریزد
2 به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل چو رود هیرمند اشک از رخ رودابه میریزد
3 به جان پروانه شمعم که گاه سوختن از غم سرشک خویش را با حال عجز و لابه میریزد
4 گزیدم بس ز ناکامی بس انگشت تحیر را از این رو تا قیامت خونم از سبّابه میریزد
5 گواه دامن پاک سیاوش گشت چون آتش فلک خاکستر غم بر سر سودابه میریزد
6 من و دل از غم ماهی ز اشک و آه چون ماهی گهی در دجله میخواهد، گهی در تابه میریزد