1 بر دلی ننشیند از گفتار ما هرگز غبار ماهیان بیزبان عالم آبیم ما
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من
2 سخت جانی داردم از شکوه گردون خموش خنده کبک است شور سیل در کهسار من
1 نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
2 تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را
1 کجروی بال و پر سیرست بد کردار را راستی سنگ دل رفتار باشد مار را
2 کاش بند حیرتی بر دست گلچین می گذاشت آن که می بندد به روی من در گلزار را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **