1 ساقی حذر از غم توام آه که نیست صبرم ز رخت حقست آگاه که نیست
2 مقصود منی و جز تو کس در دل من والله که نیست ثم والله که نیست
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
1 شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است
2 برگشته است ماه من از مهر من دگر بازم مگر ستاره اقبال راجع است