1 ساقی چو خوش آن نفس که زارم بکشی جان بخشی و باز شمع وارم بکشی
2 چون زندگی از تو یابم ای آب حیات خواهم که دمی هزار بارم بکشی
1 شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است
2 برگشته است ماه من از مهر من دگر بازم مگر ستاره اقبال راجع است
1 هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست داند چو من که عشق چه چیزست و درد چیست
2 ای شاخ گل بسوختم از غیرت صبا گر نیست عاشق این آه سرد چیست