1 برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران
2 در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت بتو خود نیامدی از دگران
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی
2 باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی
1 ساقی، گل و سبزه بس طربناک شدهاست، دریاب که هفتهٔ دگر خاک شدهاست؛
2 می نوش و گُلی بچین، که تا در نگری گل خاک شدهاست و سبزه خاشاک شدهاست.
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه