1 یاد تو حریف من دیوانه بس است بزم طربم گوشه ویرانه بس است
2 ما مست تو ایم فارغ از باغ و گلیم ما را گل رسوایی میخانه بس است
1 آه کز دست دل این سینه ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 من که بیگانه ز خویشم ز غم و محبت هجر چه غم از محنت بیگانه و خویش است مرا
1 این است نهان از نمک آن تازه جوان را کز هوش رود هرکه تماشا کند آن را
2 آهوی ختایی فکند نافه بصحرا گر بنگرد آن خال و خط مشک فشان را
1 شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادیست این که دل من غمین ازوست
2 آن سرو پاکدامن ازین باغ کم مباد کاین پاک دیده را نظر پاک بین ازوست